شیطنت
گلدان گل را
رفتم ببویم
یکباره دیدم
آمد به سویم
بیچاره گلدان
افتاد آنجا
از خاک پر شد
آن فرش زیبا
مادر که آمد
زد زیر گوشم
آمد به ذهنم
دستش ببوسم
با بوسه ی من
لبخند زد او
زیباترین گل
حالا شده او