سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم خواسته دنیا خرده گیاهى است خشک و با آلود که از آن چراگاه دورى‏تان باید نمود . دل از آن کندن خوشتر تا به آرام رخت در آن گشادن ، و روزى یک روزه برداشتن پاکیزه‏تر تا ثروت آن را روى هم نهادن . آن که از آن بسیار برداشت به درویشى محکوم است و آن که خود را بى نیاز انگاشت با آسایش مقرون . آن را که زیور دنیا خوش نماید کورى‏اش از پى در آید . و آن که خود را شیفته دنیا دارد ، دنیا درون وى را از اندوه بینبارد ، اندوه‏ها در دانه دل او رقصان اندوهیش سرگرم کند و اندوهى نگران تا آنگاه که گلویش بگیرد و در گوشه‏اى بمیرد . رگهایش بریده اجلش رسیده نیست کردنش بر خدا آسان و افکندنش در گور به عهده برادران . و همانا مرد با ایمان به جهان به دیده عبرت مى‏نگرد ، و از آن به اندازه ضرورت مى‏خورد . و در آن سخن دنیا را به گوش ناخشنودى و دشمنى مى‏شنود . اگر گویند مالدار شد دیرى نگذرد که گویند تهیدست گردید و اگر به بودنش شاد شوند ، غمگین گردند که عمرش به سر رسید . این است حال آدمیان و آنان را نیامده است روزى که نومید شوند در آن . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :15
بازدید دیروز :13
کل بازدید :27199
تعداد کل یاداشته ها : 22
103/9/2
8:59 ص

  این دل نوشته رو به مناسبت ایام اعتکاف تقدیم میکنم به همه دوستان پارسی بلاگ؛


  «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ» (بقره/138)

«رنگ و نگارگری خدا! و کیست خوش­نگارتر از خدا؟! و ما، او را عبادت کننده­ایم.»

آری! چه زیبا است به رنگ خدا در آمدن، به خلوت اُنسِ حضرت دوست ره یافتن، بر آستان بندگیش سر به سجده ساییدن، در سایه ­ی رحمتش آسودن،

به ستون توکلش تکیه زدن، در دامن پر مهرش آرمیدن و از غیر بریدن و به او پیوستن!

چه زیبا است به دوست ­داشتنی ­ترین آفریده­ های خدا در نزد او اقتدا کردن، 

بساط خویش در بهترین ایام روزگار به گوشه ­ی خانه ­ی خدا افکندن، و در خلوت ذکر او جانِ آلوده به کثافت دنیا را شستشو دادن، و به لطافت عقبی دست یافتن!

و اکنون امّا، آمده ­ایم که خود را به ماهرترین نگارگر عالم بسپاریم تا جان و دلمان را به زیباترین رنگی که می ­پسندد

و حُجج برگزیده­ ی خود را بدان آراسته، رنگ ­آمیزی کند.

آمده ­ایم تا همه ­ی رنگ­ها را به پای بی ­رنگی بریزیم و اسماعیل تعلقات را در قربانگاه قرب خدا قربانی کنیم.

آمده ­ایم تا جان مرده را به آب حیات احیا کنیم و شوره­ زارِ دل پژمرده را به بذر ایمان زرافشان سازیم.  

آمده ­ایم تا به خانه ­ی خدا آمدن و با حضرت دوست گپ زدن را بیاموزیم، در آتش محبّت او پلیدی ­های جان را بزداییم، با خدا بودن را تجربه کنیم،

و از بزم پرمهر این بهترین میزبان، توشه ­ی تقوا برگیریم و دنیا و آخرت و قبر و قیامتمان را به نور آن، منوّر سازیم.

آمده­ ایم که عاشق شویم و بمانیم، رشته­ ی محبّت دوست بر گردن افکنیم، برای رسیدن به قائم، قیام کنیم و لیاقت با مهدی بودن و به موعود پیوستن را بیابیم.

آری! به اعتکاف آمده ­ایم تا معتکف کوی دوست شویم و از هر چه غیر اوست دست شوییم.

و ما، نیامده ­ایم؛ که او خود آورده، و تمنّای وصال در دل بنده­ی ناچیز افکنده، و باب رحمت خویش بر عبد روسیاه گشوده؛

که ما کجا؟ و سر سفره­ ی پادشاه روز جزا نشستن و با خالق آسمان­ها و زمین هم ­صحبت شدن کجا؟!!  

خدایا! به راستی، آیا خویش را میهمان تو می ­بینم، و در جمع دوستان تسبیح­گوی تو می ­نشینم، و از بوستان محبّت تو گل ­های محبّت و صفا می ­چینم؟!!

مهربانا! هیچ گاه از نگاه پر مهر تو خالی نبوده ­ام، و اکنون امّا، خویش را در دریای گسترده ­ی رحمت و اقیانوس بی ­انتهای عطوفتت، غرق ِ غرق می ­بینم،

و در برابر این همه بزرگواری و کرامت، چیزی جز عرق شرم بر پیشانی ندارم!

معبودا! بودم را در مسیر رضایتت مقرّر کن، و سِیرم را به سوی سرایت میسّر، و پسین ­فردا، خانه ­ام را در بهشت، در همسایگی آل الله مستقرّ،

و تحفه­ و دعای مستجابم را ظهور پرنور امام منتظَر قرار ده! آمین.


91/3/14::: 1:50 ع
نظر()
  
  

به استقبال میلاد بریم:

 

حاجبی، شاعری در تهران بود در قصیده ­ای درباره­ ی امام علی (علیه السلام) سرود:

«حاجب، اگر معامله ­ی حشر با علی است     من ضامنم، تو هر چه بخواهی گناه کن»

شب، حضرت علی (علیه السلام) را در خواب دید و قصیده ­اش را برای حضرت خواند. به اینجا که رسید، از امام احساس ناراحتی کرد. حضرت به او فرمود شعر را عوض کن و چنین بگوی:

«حاجب، اگر معامله­ ی حشر با علی است     شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن»